بخش اول
چکیده
بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل میتوان ادیان الهی را مهمترین خاستگاه فرهنگهای خلّاق و مولّد به شمار آورد. فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بیبدیل و راهبردی در زمینهسازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی و فرهنگی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دستیابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.
این نوشتار این مدعا را اثبات میکند که آسیبپذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بیبدیل و راهبردی در زمینهسازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد و میتوان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهمترین مؤلفههای فرهنگی و راهبردهای دولت مهدوی به شمار آورد. افزون بر این، سایر مؤلفههای دیگر نیز به تفصیل در این مقاله تشریح شده است.
واژگان کلیدی: دولت مهدوی، زمینهسازی، اعتلای فرهنگ، تمدن، توحید، معنویت، عدالت، اخلاق، انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره)، مؤلفههای فرهنگی، اصلاح انحرافات.
مقدمه
«فرهنگ» مجموعهای کیفی شامل ارزشها، فرآوردههای هنری، مذهبی، فلسفی، و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت میکند. بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل میتوان ادیان الهی را مهمترین خاستگاه فرهنگهای خلّاق و مولّد به شمار آورد.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینهسازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(عج)بوده است. به همین دلیل تعجبآور نیست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توجه به امام عصر(عج) و آموزة مهدویت، چه در ایران و چه در کشورهای مسلمان و چه در سطح دنیا، افزایش فوقالعادهای یافته است. در حقیقت، این انقلاب فرهنگی، داعیهدار شروع اصلاحاتی در عرصة حیات بشری است که وجه نهایی و کمال فرآیند اصلاحی آن در دورة ظهور امام غایب(عج)، تکمیل خواهد شد.
بنابراین، روشن است که فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بیبدیل و راهبردی در زمینهسازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دستیابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند. با توجه به این مطالب مقدماتی، این نوشتار موضوع نقش راهبردی فرهنگ در زمینهسازی ظهور را با طراحی پرسشهای زیر و پاسخ به آنها تبیین مینماید:
1. آیا آسیبپذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه و حوزة فرهنگی است یا تمدنی و تکنیکی؟2. احیا و اعتلای فرهنگی چه نقش بیبدیلی در زمینهسازی ظهور دارد؟ آیا چنین احیایی بیشتر باید در زمینة فرهنگ معنوی صورتپذیرد یا در حوزة فرهنگ مادی و تمدنی؟3. فرهنگ در جامعه و دولت زمینهساز میبایستی چه ماهیت و ویژگیهای اساسی داشته باشد؟ و مهمترین مؤلفههای فرهنگی دولت مهدوی کدام است؟
بر اساس این پرسشها، فرضیة زیر قابل طرح است: «به نظر میرسد که آسیبپذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بیبدیل و راهبردی در زمینهسازی ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و میتوان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهمترین مؤلفههای فرهنگی و راهبردهای دولت مهدوی به شمار آورد.» این مقاله با آزمودن این فرضیه و رواییسنجی آن، به پرسشهای مطرح پاسخ میدهد.
1. چیستی فرهنگ و معنا کاوی آن
در قرن بیستم و طلیعۀ قرن بیست و یکم، نظریهپردازی و تحلیل انتقادی دربارۀ فرآیندها و فرآوردههای فرهنگی در جوامع معاصر، منظرها و حجم و مطالعات گستردهای به خود اختصاص داده است. البته عوامل متعددی در این موضوع مؤثر بوده است، همچنانکه مهاجرتهای گسترده و افزایش بیسابقۀ تماسها و ارتباطات فرهنگی، باعث توجه فزاینده به تفاوتهای موجود میان فرهنگها گشته است.
همچنین در خود کشورهای غربی از بعد از جنگ دوم جهانی به دلایلی مختلف، صحنة فرهنگی کاملاً دگرگون شد و «صنعت فرهنگ» نوعی آمیختگی میان تجارت و فرهنگ به وجود آورد. گسترش شبکههای ارتباطی در سطح جهان موجب شد تا رسانهها نقش عمدهای در اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن ایفا کنند.
افزون بر این، فرآیند جهانی شدن فرهنگ، واکنشهای مقاومتآمیزی را بر انگیخته است. (نک: بشیریه، 1379: 7) بدیهی است که مجموع عوامل پیشگفته ضرورت بررسی موضوع فرهنگ و تکثر آن و ضرورت آسیبشناسی و بهینهسازی این پدیدة مهم را بیش از پیش در سطوح ملی، بینالمللی و جهانی افزایش داده است.
اما تبیین مفهوم فرهنگ، حجم انبوهی از نظریات و تعاریف متنوع را به خود اختصاص داده است. سر ادوارد تایلر در کتاب کلاسیک خود با عنوان فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را چنین تعریف کرده است: «مجموعۀ پیچیدهای شامل دانشها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هرگونه توانایی و عادات دیگری است که به وسیلة انسان به عنوان عضو جامعه اکتساب میشود.» (Taylor, Primitive culture, 1871:1)
نویسندهای دیگر سه تعریف کلی از فرهنگ ارائه داده است: نخست فرهنگ به منزلة فرآیندی عمومی در تکامل و توسعة فکری، معنوی و زیباشناختی، دوم فرهنگ به منزلة شیوۀ خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص و سوم فرهنگ به منزلة فرآوردههای فعالیت فکری و هنری.
در ذیل تعریف اول کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیت فکری یک عصر یا کشور میگنجد، در ذیل مقولۀ دوم رسوم، آداب، مراسم و مناسک یک قوم یا دوران جای میگیرد و در ذیل تعریف سوم شعر و ادبیات و هنرهای مختلف مندرج است. (Williams, Keywords, 1983: 87-90)
در معنایی گستردهتر فرهنگ عبارت از همۀ فرآوردهها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرآیندها و تولیدات طبیعت قرار میگیرد. حتی اگر این معنا را گسترش بیشتری دهیم، طبیعت نیز جزئی از فرهنگ میشود؛ زیرا «طبیعت» به عنوان مفهوم، برداشتی انسانی و انتزاعی است و از اینرو، مانند دیگر پدیدههای فرهنگی دارای تاریخ است. امروزه از فرهنگ به عنوان مجموعهای کیفی شامل ارزشها، فرآوردههای هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی یاد مینمایند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است. (نک: اخوان کاظمی، 1378: 80-81؛ پهلوان، 1382: 35-73)
از نظر گیدنز فرهنگ عبارت است از ارزشهایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادی که تولید میکنند. در این تعریف، ارزشها به معنای آرمانهای انتزاعی هستند، حال آنکه هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار میرود آنها را رعایت کنند. هنجارها نشاندهندۀ «بایدها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند. (نک: گیدنز، جامعهشناسی، 1373: 36)
بر همین مبنا «فرهنگ سیاسی» مجموعه نگرشها و ارزشهایی به شمار میرود که به فرآیند و زندگی سیاسی شکل میبخشد. در واقع نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمیشود، بلکه شامل مجموعهای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته میشود. «فرهنگ سیاسی» متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است، ضمن آنکه محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقهها و تجربههای شخصی محسوب میشود.
نگرش و جهتگیریهای سیاسی یک جامعه به پدیدة قدرت، حکومت و نظام سیاسی، همچنین کیفیت خواستها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی میشود؛ زیرا این فرهنگ، مجموعهای از ایدهها و ارزشهاست که عمل سیاسی در قالب آن رخ میدهد. فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهتگیری آنها به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است.
بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوة رأی دادن، حمایت یا بیاعتنایی به نظام سیاسی در مقولة فرهنگ سیاسی بررسی میشود؛ زیرا مقولات یاد شده تا حد فراوانی به ارزشها، اعتقادات، انگارهها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای میگیرند.
باید خاطرنشان نمود که هنجارهای فرهنگی در دو معنای متفارق به کار میروند: یکی هنجار رایج و آماری و دیگری هنجار مطلوب و آرمانی. بر این مبنا برخی صاحبنظران، فرهنگ را صرفاً به معنای مجموعۀ هنجارهای آرمانی و مطلوبی به کار میبرند که انتظار میرود مردم در کردار خود آنها را مراعات کنند.
اما فرهنگ در معنایی گستردهتر دربر گیرندۀ هنجارهای رایج و متداول نیز هست، بهویژه در نظریههای فرهنگ تودهای در قرن بیستم به این معنا از هنجار توجه بسیار بیشتری معطوف شده است. فرهنگ تودهای مدرن، به تعبیرهای گوناگون همان فرهنگ «مُنحط» یا «عوامانه» یا «تودهای» یا «کاذبی» گفته میشود که به هر حال متداول است و مردم در آن زیست میکنند. بدین لحاظ فرهنگ تودهای را به معنای مجموعهای از هنجارهای رایج و غیر آرمانی به حساب میآورند که از هنجارهای فرهنگ آرمانی فاصله گرفته است. (نک: بشیریه، 1379: 8 و 10)
از آنجا که مبادی بنیادین آموزههای اسلامی بر ارزشهای الهی مبتنی است و اصلیترین صبغۀ انقلاب اسلامی ایران نیز بُعد ارزشی و فرهنگی آن است، مفهومشناسی «ارزشها» (values) و تبیین این واژه نیز مفید خواهد بود. به اعتقاد بروس کوئن «ارزشها احساسات ریشهداری هستند که همگی اعضای یک جامعه در آن سهیمند». (بروس کوئن، 1370: 56)
در حقیقت، ارزشها به باورداشتهای ریشهداری اطلاق میشوند که اعضای یک گروه در هنگام برخورد با پرسشهای مربوط به شایست و ناشایستها، آنها را در نظر میگیرند. یک گروه ممکن است برای مواردی ارزش مثبت و برای مواردی دیگر ارزش منفی قائل شود. (نک: همان، 48) ارزشها از عناصر تشکیل دهنده فرهنگها هستند، همچنانکه اندیشمندانی مانند آنتونی گیدنز، از زاویه فرهنگ و هنجارها به تعریف ارز شها پرداختهاند.
به نظر این اندیشمند:ارزشها، عقایدی است که افراد یا گروههای انسانی دربارة آنچه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. ارزشها نمایانگر جنبههای اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. آنچه را که افراد ارج مینهند به شدت از فرهنگ ویژهای که در آن زندگی میکنند تأثیر میپذیرد. (گیدنز، 1373: 787-788)
گفتنی است از اصلیترین خاستگاههای بنیادین ارزشها، مذاهب و ادیان الهی هستند که نقش اساسی را در تولید و حفظ و استحکام ارزشها ایفا مینمایند و بدینسان، مذاهب از اصلیترین عوامل خلق و آفرینش و هویتبخشی به فرهنگها، هنجارها و رفتارهای اجتماعی به شمار میروند. (نک: مزلو، 1386)
2. معناشناسی تمدن
مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلافنظر بسیاری از پژوهشگران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب «تفعّل» و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را «تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیّه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصة مولّد بودن (مولدة) برشمرده است.
وی با توجه به سایر لغتنامهها، تمدن را به ترتیب به «در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، و «اقامت کردن در شهر»، «شهرنشینی» و «مجازاً تربیت و ادب» معنا کرده است. (نک: دهخدا، 1373: 61109) در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادفهایی مانند «حضارة»، «ثقافة» و «مدنیة» آمده است، همچنانکه قاموس المنهل متمدن را به معنای «متحضر و مهذّب» یاد کرده و متمدنسازی را با افعال عربی «تحضیر»، «تمدن»، «تهذیب»، «تثقیف» یاد کرده است. (نک: جبور و دیگران، 1986: 207)
در زبانهای انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژههای «Civilization» برگردان میشود که در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو از ریشة کلمة انگلیسی «Civil»، به معنای «مدنی» و «با تربیت اجتماعی» برگرفته شدهاند. این کلمه در فرهنگهای انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین آمده (نک: بختی، 1371: 89) و در فرهنگهای فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیشرفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر میکنند. (Voir, 1989: 320)
در قرآن مجید هم برای تمدن، الفاظی با ریشة «م - د - ن» و یا «ح - ض - ر» مانند «مدینه»، «مدائن» و «حاضرة» وجود دارد و نیز چند کلمة قرآنی «امت»، «قریه» و «قرن» نیز هست که با این واژه ارتباط نزدیکی دارند. «قرن» به معنای قومی که در یک زمان زندگی میکنند و قرین و همراه هم هستند معنا شده است و «قریه» اسم موضعی است که مردم در آنجا جمع میشوند و نیز برای جمع مردم نیز در قرآن آمده است. لفظ قریه (و جمع آن قُری) و قرن در اغلب آیات در موارد ذم به کار رفته و هلاکت و عذاب اهل مکان یا دیاری را نتیجة ظلم یا کفر یا فسق آنها دانسته است.
اما تعاریفی که از تمدن در دوران معاصر شده است، دامنه وسیعی را دربر میگیرد. هنری لوکاس معتقد است پاسخ به چیستی تمدن دشوار است و راه به مسائل فلسفی میبرد. پدیدههای درهم تنیده تمدن، هم مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و هم گسترش و کمال هنر، ادبیات، تفریحات، علم، اختراعها، فلسفه و دین را دربر میگیرد. (نک: لوکاس، بیتا: 16و7) ویل دورانت نویسنده تاریخ تمدن بهترین تعاریف تفصیلی از تمدن را مطرح کرده است. وی تمدن را به صورت کلی، عبارت از نظم اجتماعی میداند که در نتیجة وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکانپذیر میشود و جریان پیدا میکند. (دورانت، 1365: 3)
تمدن، نظامی است اجتماعی که آفرینش فرهنگی را شتاب میبخشد و عرف، اخلاق و قانون آن را نگاه میدارد و نیز نظامی است اقتصادی که با مداومت تولید و مبادله برقرار میماند. تمدن آفرینش فرهنگ است؛ زیرا برای نوآوری و اظهار و آزمون و برخورداری از اندیشهها، زمینه و آزادی لازم را تسهیل و فراهم میکند. تمدن رشتهای است پیچ در پیچ و زودگسل از روابط انسانها که دشوار به دست میآید و آسان تباه میشود.
3. خاستگاه دینی فرهنگ و تقدم و ارجحیت آن بر تمدن
سخن دربارة وجوه تشابه و تمایز فرهنگ و تمدن، بسیار گفتهاند. در گذشته بسیاری از جامعهشناسان واژههای فرهنگ و تمدن را برای تمایز اقوام وحشی و ابتدایی با اقوام فرهیخته به کار میبردند، اما بعدها نیز این دو واژة کاربردی را متفاوت با هم میانگاشتند. برای نمونه اشپنگلر، فیلسوف آلمانی، به تفارق و تعامل تمدن و فرهنگ اشاره میکند و فرهنگ را مجموعهای کیفیتر و در حکم امکانات حیات جامعه میداند و تمدن را به مثابة صورت خارجی و کمّی این مجموعه کیفی به شمار میآورد.
به نظر «آلفرد وبر» تمدن قبل از هر چیز دیگر معرفت علمی و فنی تسلطی است که به کمک این دو بر منابع طبیعی به وجود میآید و منظور او از فرهنگ، فرآوردههای هنری، مذهبی، فلسفی و سایر محصولات مشابه یک جامعه است. این تمیزگذاری با تمیزگذاری رایج میان فرهنگ مادی و فرهنگ غیرمادی در نوشتههای انسانشناسی و استانشناسی، همانندی فراوان دارد.
باتامور نیز در این حوزه سخن رانده است. (نک: باتامور، 1370: 135 و 134) البته بحث وی در مورد تمایز تمدن و فرهنگ تا حدی دچار ابهام است؛ زیرا از یک سوی او بر طرز تلقی «آلفرد وبر» از رابطة این دو به مثابة «فرهنگ مادی (تمدن) و فرهنگ غیرمادی (فرهنگ)» تأکید ورزیده و آن دو را دو عنصر کلیت فرهنگی به شمار آورده است و در جای دیگر، تمدن را همانند یک مجموعه فرهنگی دربر گیرندة فرهنگ مادی و غیرمادی توصیف کرده است. از سوی دیگر دقیقاً مشخص نیست که از دید باتامور، از تمدن و فرهنگ کدامیک وظیفة انتقال علوم و معارف بشری را بر عهده داشته و کدامیک ایستاتر هستند؟
برخی از جامعهشناسان و انسانشناسان غربی رابطة بین تمدن و فرهنگ و جامعه را بهطور کلی در مفهوم «ساخت» بازتاب دادهاند؛ زیرا ساخت، شامل همة آثار فرهنگی و تمدنهای کاملی است که همانند یک ملاط، ساخت جامعه را فراهم میآورد. (نک: توسلی، 1371: 147 و 146) به نظر میرسد که در بحث ساختگرایان، چندان تمایزی میان تمدن و فرهنگ نهاده نشده و هر دو، عنصر و ملاط اصلی ساختهای اجتماعی جوامع به شمار میروند.
از سویی ممکن است گفته شود تفاوت و تمایز معنایی در میان دو واژة تمدن و فرهنگ دوروی یک سکه بوده و رابطة میان آنها چیزی به مانند رابطة جسم و جان در انسان، یعنی رابطة اعمال و حرکات و تظاهرات جسمانی و حالات و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است. رابطة میان آنها متقابل و متعامل است و هریک تحول و تطور دیگری را موجب میگردد و هر دو در هم مؤثر و لازم و ملزوم یکدیگرند. (نامۀ فرهنگ، 1372: 3-11)
بدین ترتیب و به اختصار میتوان در بازشناسی تمدن و فرهنگ، تمایز آنها را به مثابة فرهنگ مادی و معنوی پذیرفت. تمدن، مظاهر مادی پیشرفت همانند ترقی، تکنولوژی و صنعت را دربر میگیرد و فرهنگ شامل جلوهها و آثار و مظاهر معنوی، همانند دین، هنر، فلسفه، اخلاق و میشود.
تمیزگذاری در نگاه راهبردی از این جهت اهمیت دارد که امروزه افول و عقبافتادگی جهان اسلامی عموماً در حوزة تمدن اسلامی است، نه فرهنگ اسلامی. در حال حاضر فرهنگ اسلامی از همة فرهنگها برتر است و این همان معنای «حدیث اعتلا» از پیامبر(ص) است که «اسلام برتری میگیرد و چیزی بر آن علوّ و برتری نمییابد». این برتری به دلیل شامخیت مقام فرهنگ اسلامی است، در حالی که تمدن و پیشرفت آن از یکسو به کوشش و تلاش خود افراد جوامع بستگی دارد و از سوی دیگر به اوضاع و احوال و حوادث دوران مربوط میشود.
در نتیجه فرهنگ اسلامی از تمدن اسلامی تمایزپذیر نیست؛ چون دین و وحی الهی، اساس مشترک آنها به شمار میرود و به تعبیری فرهنگ آنها همان دین است. از اینرو دین در تمدن دینی، فقط یک عامل از عوامل تشکیلدهندة فرهنگ نیست، بلکه واقعیت دینداری، سراسر فرهنگ را تشکیل میدهد و هر چیزی از وحی الهی سرچشمه میگیرد.
در حقیقت، دینباوری و خدامداری (و نه انسانمداری) و ضرورت اتصال به عالم ربوبی، رکن اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی و شرط اساسی تجدید اعتلای آن در دورة قبل و بعد از ظهور است، همانگونه که علت اصلی بحران و افول تدریجی تمدن غرب در نهادن انسان به جای خدا و فردیتپرستی است.
فرید وجدی با تأکید بر بنیادین بودن نقش دین و معنویت یا همان فرهنگ معنوی برای تأسیس تمدن، در کتاب دین در عصر دانش مینویسد:تمدن با هر سرزمینی سازگار و با هر نژادی قابل دوام است، ولی در سرزمینی که ارکان تمدن یکنواخت و همآهنگ باشد، یعنی نیروی مادی و معنوی، قوای جسمی و روحی به طور مساوی تکامل پیدا کند و در راه آن کوشیده شود، تمدن میتواند در راه ترقی گام بردارد.
این نکته را هم نمیتوان نادیده گرفت که هرگاه رشد صنعتی همدوش رشد اخلاقی نباشد، اجتماع به سوی توحش اخلاقی رهسپار میگردد و ارکان چنین تمدنی که فقط تمدن صنعتی آن تکامل یافته است به سوی تزلزل و نابودی است. (زمانی، 1348: 32)
منابع
1. ابنمنظور، لسـان العرب، بیـروت، دار احیاء التراث العربى، ج9، 1408ق.
2. اخوان کاظمی، بهرام، علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388ش.
3. اخوان کاظمی، بهرام، نقد و ارزیابی گفتمانهای سیاسی و اجتماعی مطرح در ایران (از دوم خرداد 1376 تا 22 خرداد 1388)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1389ش.
4. اخوان کاظمی، بهرام، «راهبردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت فرهنگی»، فصلنامة مطالعات راهبردی، شمارة سوم، بهار 1378ش.
5. اخوان کاظمی، بهرام، «بالندگی و اعتلای مجدد تمدن اسلامی در عصر نظام جمهوری اسلامی ایران»، تهران، واحد پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیمای ج. ا. ا، ش796، مرداد 1376ش.
6. التمیمی الآمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1407ق.
7. الکفعمی، ابراهیم بن علی، مصباح الکفعمی، قم، منشورات اسماعیلیان، [بیتا].
8. باتامور، تیبی، جامعهشناسی، ترجمه: سیدحسن منصور، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370ش.
9. بختی، کامران، فرهنگ انگلیسی ـ فارسی، مترادف و متضاد، تهران، نشر کلمه، ج1، 1371ش.
10. بشیریه، حسین، نظریههای فرهنگ در قرن بیستم، تهران، مؤسسة فرهنگی آینده پویان، 1379ش.
11. پایگاه اینترنتی مجلس شورای اسلامی. (www.majles.ir)
12. پایگاه خبری ـ تحلیلی تابناک. (http://www.tabnak.ir)
13. پایگاه خبری، تحلیلی فردا. (http://ww.fardanews.com)
14. پورسیدآقایی، مسعود و دیگران، تاریخ عصر غیبت، قم، انتشارات حضور، چاپ دوم، 1383ش.
15. پهلوان، چنگیز، فرهنگشناسی (گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن)، تهران، نشر قطره، چاپ دوم، 1382.
16. توسلی، غلامعباس، نظریههای جامعهشناسی، تهران، انتشارات سمت، چاپ سوم، 1371ش.
17. جبور، عبدالنور؛ ادریس، سهیل؛ المنهل (قاموس فرنسی عربی)، بیروت، دارالعلم للملایین، دارالاداب، چاپ هفتم، 1986م.
18. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، قم، مطبعة العلمیة، بیتا.
19. خامنهای، سیدعلی، پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری، 4/6/1386. (www.Leader.ir)
20. خمینی، روحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1371ش.
21. خمینی، روحالله، وصیتنامه سیاسی ـ الهی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368ش.
22. خمینی، روح الله، در جستوجوی راه از کلام امام، دفتر ششم: رهبری انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1366ش.
23. دشتی، محمد، نهجالبلاغه، قم، انتشارات حضور، 1381ش.
24. دورانت، ویل، درآمدی بر تاریخ تمدن، ترجمه: احمد بطحایی، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، ج1، 1365ش.
25. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ج1 (از دوره جدید)، 1373ش.
26. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاط القرآن، بیروت، دارالفکر، 1392ق.
27. زمانی، مصطفی، اسلام و تمدن جدید، تهران، کتابخانة صدر، 1348ش.
28. سریع القلم، محمود «مبانی عشیرهای فرهنگ سیاسی ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارههای 135-136 آذر و دی 1377، ص33-44؛ شماره 137-138، بهمن و اسفند 1377، ص86 -100؛ شماره139-140 فروردین و اردیبهشت 1378، ص58-76.
29. شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1382ش.
30. شریف تستری، نورالله بن سید، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی، چاپ اول، 1411ق.
31. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مکتب داوری، بیتا.
32. صالحی، سیدرضا، «راستگویی ایرانیان به زیر 40 درصد رسیده است»، هفتهنامة سلامت، ش191، 27 مهر 1387.
33. طبسی، نجم الدین، نشانههایی از دولت موعود، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم،1386ش.
34. «فرهنگ و تمدن اسلامی»، (مصاحبه با اساتید: مصطفی محقق داماد، غلامرضا اعوانی، فتحالله مجتبایی، جلالالدین مجتبوی)، نامه فرهنگ، ش4، زمستان 1372ش.
35. فوراستیه، ژان، تمدن سال 2001، ترجمه: خسرو رضایی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368ش.
36. فیضالاسلام، سید علینقی، نهج البلاغه، بیجا، بینا.
37. قزوینی، سید محمدکاظم، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقیق: علی کرمی و سیدمحمد حسینی، قم، نشر الهادی، [بیتا].
38. کوئن، بروس، درآمدی به جامعهشناسی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1370ش.
39. کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه: مهدی حقی، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، چاپ هشتم، 1386ش.
40. کیهان، ش15898، 17/1/1376.
41. گنون، رنه، بحران دنیای متجدد، ترجمه: ضیاءالدین دهشیری، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1372ش.
42. گیدنز، آنتونی، جامعهشناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1373ش.
43. لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، ج1، توس، بیتا.
44. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیة، [بیتا].
45. مزلو، آبراهام هرولد، مذاهب، ارزشها و تجربههای والا، ترجمه: علیاکبر شاملو، تهران، انتشارات آگه، 1386ش.
46. مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقدالدرر، قم، انتشارات مسجد جمکران.
47. ملکیان، مصطفی، «بیست عامل عقبماندگی ایرانیان»، پایگاه خبری آفتابنیوز (www.aftabnews.com) 26 خرداد 1385.
48. نعمانی، محمد بن ابراهیم جعفر، الغیبه، ترجمه: محمدجواد غفاری، قم، انتشارات صدوق، 1376ش.
49. هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدنها و منتقدانش، ترجمه و ویرایش: مرتضی امیری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چاپ دوم، 1375ش.
50. جعفری، محمدتقی، «عدالت و کرامت انسانی نیروهای اصلی نگاهدارنده تمدنها هستند»، جام، شماره 27، تیر 1373ش.
51. Sir Edward Taylor, Primitive culture :Researches into the Development of Mythology, philosophy, Religion, Language, Art and Custom, (London. John Murray Ltd) vol. 1, 1871.
52. Raymond Williams, Keywords London, Fontana, 1983.
53. Voir, Paul Robert, Peit Robert, Le Rebert, 1989.
________________
دکتربهرام اخوان کاظمی
فصلنامه مشرق موعود
ادامه دارد..